خاطره ها
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:ابلیس,شیطان, :: 16:29 :: نويسنده : من وشما

 گفتم:لعنت بر شیطان

لبخند زد
پرسیدم: چرا می خندی؟
پاسخ داد:از حماقت تو خنده ام می گیرد
پرسیدم:مگر چه كرده ام؟

گفت: مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام
با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟
جواب داد: نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.
پرسیدم: پس تو چه كاره ای؟
پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز.

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 150
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 150
بازدید ماه : 419
بازدید کل : 60209
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب