خاطره ها

 

 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است


باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است


این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است


گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است


گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است


در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است


جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است


خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا، حسین



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:شعر,عاشقانه,عشق,شعرزیبا,بن بست, :: 1:20 :: نويسنده : من وشما

 گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود...

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
جمعه 21 مهر 1391برچسب:جمعه,امام زمان, :: 18:35 :: نويسنده : من وشما

 آقا اجازه؟ 
دست خودم نیست خسته ام 
در درس عشق من صف آخر نشسته ام 
یعنی نمی شود که ببینم سحر رسید؟ 
درس غریب غیبت کبری به سر رسید؟ 
آقا اجازه؟ 
بغض گرفته گلویمان 
آنقدر رد شدیم که رفته آبرویمان 
استاد عشق ,صاحب عالم ,گل بهشت 
باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت

چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:یاعلی,110, :: 19:11 :: نويسنده : من وشما

  یا علی

پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم

که عمود بر زمین بایستد...

پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:شعر,عاشقانه,عشق,شعرزیبا,دل تنگ, :: 16:9 :: نويسنده : من وشما

 

سر خود را مزن اینگونه به سنگ

دل دیوانه تنها دل تنگ

منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران

مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:جمعه,امام زمان, :: 1:43 :: نويسنده : من وشما

 

این نـفس تازه‌ ي مـن فـلـسفـه دارد

روي پـا بودن اين برج کـهن فلسفه دارد

سنگ اين است که من فکر کنم "قسمتم اين بود

تيشه بر سر زدن «سنگ شکن» فلسفه دارد

ما بقی دراداه مطلب...



ادامه مطلب ...
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:شعر,عاشقانه,عشق,شعرزیبا, :: 17:21 :: نويسنده : من وشما

سه نقطه هاي تو گاهي هزار واژه ومن

هنوز در تب يك نقطه از لبت بي تاب

هميشه معني صد اضطراب...من، بي تو

هميشه ديدن بي پرده  ی شما در خواب 

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...

  گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من

باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من

هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت

پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من

این جمله که برای بیانش به چشم تو

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:خاطره,کاش,دفتر خاطرات, :: 19:26 :: نويسنده : من وشما

 

  

يك روز حرف هاي تو فرياد مي شود
تاريخ از محاصره آزاد مي شود

تاريخ يك كتاب قديمي ست كه در آن
از زخم هاي كهنه ي من ياد مي شود

از من گرفت دختر خان هرچه داشتم
تا كي به اهل دهكده بيداد مي شود

خاتون! به رودخانه ي قصرت سري بزن
موساي قصه هاي تو نوزاد مي شود

بلقيس! ما به ملك سليمان نمي رسيم
از تاج و تخت قسمت ما باد مي شود

اي ابروان وحشي تو لشكر مغول
پس كي دل خراب من آباد مي شود

در تو هزار مزرعه خشخاش تازه است
آدم به خنده هاي تو معتاد مي شود

آرش پورعليزاده ـ رشت

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:آواره,فریدون مشیری, :: 2:16 :: نويسنده : من وشما

 

 نيمه شب بود و غمي تازه نفس ,

ره خوابم زد و ماندم بيدار .

ريخت از پرتو لرزنده ي شمع

سايه ي دسته گلي بر ديوار .

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...

میگذشت از کوچه ما دوره گرد
داد میزد کهنه قالی میخرم
دست دوم جنس عالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:جادوی سکوت,فریدون مشیری, :: 16:52 :: نويسنده : من وشما

 

من سکوت خويش را گم کرده ام .

لاجرم در اين هياهو گم شدم .

من که خود افسانه ميپرداختم ,

عاقبت افسانه مردم شدم !

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 16:34 :: نويسنده : من وشما

 

دمی آرام بگیر!
مگر تو
خانه و کاشانه نداری که همیشه سرازیری!
ای اشک
با توام!
بس است دیگر!!

 
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب: تنها ميان جمع,فریدون مشیری, :: 2:10 :: نويسنده : من وشما

 آن که آيد ز دست دل به امان

و آنکه آيد ز دست جان به ستوه

گاه , سر مينهد به سينه ي دشت

گاه , رو ميکند به دامن کوه

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 1:50 :: نويسنده : من وشما

  همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد

  موقـع بحث هوو- لیک هیاهـــــو می کرد!

    
بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید
    
نصف شب در شکـم آن زنه چاقو می کرد!

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...

 

 به پیش روی من , تا چشم یاری می کند , دریاست !

چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !

درین ساحل که من افتاده ام خاموش .

غمم دریا , دلم تنهاست .

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:ماه و سنگ,فریدون مشیری, :: 19:41 :: نويسنده : من وشما

اگر ماه بودم , به هر جا که بودم ,

سراغ ترا از خدا ميگرفتم .

و گر سنگ بودم , به هر جا که بودي ,

سر رهگذار تو , جا ميگرفتم .

اگر ماه بودي به صد ناز , ــ شايد ــ

شبي بر لب بام من مي نشستي .

و گر سنگ بودي , به هر جا که بودم ,

مرا مي شکستي , مرا مي شکستي !

فریدون مشیری

آنچه من می دانم، 

تنها و تنها ،نوشتنِ فرداست 

و از ژرفای روان باور داشتنِ فردا

که تو نخست باید فردا را باور کنی، 

ما بقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید...

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
جمعه 27 مرداد 1391برچسب:خاطره,کاش, :: 13:54 :: نويسنده : من وشما

كاش مى شد ...

زمانى...

نگويم كه : يادش بخير...

كاش مى شد... 

مابقی در ادامه مطلب...
 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 19:21 :: نويسنده : من وشما

  تکیه بر جنگل پشت سر 

روبروي دريا هستم

آنچنانم كه نمي دانم در كجاي دنيا هستم

حال دريا آرام و آبي است

حال جنگل سبز سبز است

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : من وشما

 

 زن گرفتم شدم اي دوست به دام زن اسير … من گرفتم تو نگير

چه اسيري كه ز دنيا شده ام يكسره سير … من گرفتم تو نگير

بود يك وقت مرا با رفقا گردش و سير … ياد آن روز بخير

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:جمعه,امام زمان, :: 23:59 :: نويسنده : من وشما

 

 

جمعه یعنى یک غزل دلواپسى***جمعه یعنى گریه هاى بى کسى

جمعه یعنى روح سبز انتظار***جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار

                                         بى قرار بى قراریهاى آب.....

مابقی در ادامه مطلب...

 

 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 17:39 :: نويسنده : من وشما

 

خاطرات را باید سطل سطل 

از چاه زندگی بیرون کشید!

خاطرات نه سر دارند و نه ته

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند

می رسند...

گاهی وسط یک فکر

گاهی وسط یک خیابان

سردت می کنند،داغت می کنند

رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند

خاطرات تمام نمی شوند ... تمامت می کنند

 

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 17:22 :: نويسنده : من وشما

 دنیا کوچک تر از آن است، 

که گم شده ای را در آن یافته باشی. 

هیچ کس اینجا گم نمی شود! 

آدمها به همان خونسردی که آمده اند ، 

چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند. 

یکی در مه،
یکی در غبار، 

یکی در باران،

یکی در باد،

و بی رحم ترینشان در برف.
آنچه بر جای می ماند،
ردپایی است،و خاطره ای که هر از گاهی،

پس می زند مثل نسیم 
پرده های اتاقت را . . .

 

. . . عباس صفاری . . .

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 16:29 :: نويسنده : من وشما

من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

مابقی در ادامه مطلب ....



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 16:3 :: نويسنده : من وشما

 حمید مصدق خرداد 1343

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 19:28 :: نويسنده : من وشما

 

 

پسر عمه ام رَپِر شده است


اهل ژست و ادا و قِر شده است

 

 

صورتش را سیاه کرده خفن


خط ریشش رسیده تا گردن

 

 

ته صدایش گرفته و خشن است


عشق تیپ و قیافه فَشِن است

 

 مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 61
بازدید ماه : 59
بازدید کل : 59849
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب