خاطره ها
دو شنبه 4 دی 1391برچسب:کربلا,امام حسین,بین الحرمین, :: 13:17 :: نويسنده : من وشما

 چه پرخوری خوبی است 

خوردن حسرت رفتن به کربلا ...

یک شنبه 3 دی 1391برچسب:مترسک,مترسک و کلاغ,مزرعه, :: 11:14 :: نويسنده : من وشما

مترسک ناز می کند


 
کلاغ ها فریاد می زنند


 
و من سکوت می کنم....


 
این مزرعه ی زندگی من است


 
خشک و بی نشان

توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه میکردم. 83 ، رز زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.
زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت. شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود.
زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:
نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام.
من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت.
گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟
بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:
اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند. رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند
ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.
چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.
کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم. این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم

به صد یلدا الهی زنده باشی / انار وسیب وانگورخورده باشی
اگریلدای دیگرمن نباشم، تو باشی وتو باشی وتو باشی
پیشاپیش یلدات مبارک
.
.
.
مهم نیست هندونه ی شب یلدات شیرین نباشه
یا انارات ترش از آب دراد
یا کدو تنبلی که بار میذاری بیمزه بشه
یا چند تا از گردوهایی که می شکونی پوک باشه
مهم اینه که کسی داری که یلدا رو بهت تبریک بگه
.
.
.
لبی سرد و دلی افسرده داریم / به سر افکار تیپا خورده داریم
رسد پایان پاییز و از آغاز / هزاران جوجه ی نشمرده داریم !
.
.
.

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:عاشقانه,اس ام اس عاشقانه, :: 1:27 :: نويسنده : من وشما

 من تو را بیشتر از غرورم دوست داشتم و تو؛ غرورت را بیشتر از من
حالا اما …. 
بگذریم  ...
اما نه دیگر چیزی از غرور تو مانده نه از دوست داشتن من ...

  از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران)

 

 

بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

مابقی در ادامه مطلب....

 



ادامه مطلب ...

کلمات، تاثیر شگرفی روی ناخودآگاه دارند. ناخودآگاه بدون آنکه منظورمان را بداندهر چه بگوییم خوب یا بد برایمان خلق می کند. لذا لازم است برای دستیابی به موفقیت از کلمات مثبت و دارای انرژی مثبت جداَ استفاده کنیم

با این که مفهوم کلی عبارت "من بیمار نیستم" مثبت است اما کلمه "بیمار" واژه منفی است. ضمیر ناخودآگاه به منظور و مفهوم کاری ندارد، بلکه روی کلمات متمرکز می شود. به عنوان مثال در جمله....

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...

 

 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است


باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است


این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است


گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است


گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است


در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است


جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است


خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده ی کنار رسول خدا، حسین



ادامه مطلب ...
دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:خوش شانسی,بد شانسی,درس,زندگی, :: 16:51 :: نويسنده : من وشما

پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد . روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد . همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد ، به نزد او آمدند و گفتند : عجب بد شانسی ای آوردی .

پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟"
چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند......

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
شنبه 20 آبان 1391برچسب:نصیحت, :: 13:36 :: نويسنده : من وشما

 

روزی پدری هنگام مرگ، فرزندش را فرا خواند و گفت: فرزندم تو را چهار وصیت دارم و امیدوارم که در زندگی به این چهار وصیت من توجه کنی. 
اول اینکه اگر خواستی ملکی بفروشی ابتدا دستی به سرو رویش بکش و بعد آن را بفروش.

دوم اینکه اگر خواستی با فاحشه ای همبستر شوی سعی کن صبح زود به نزدش بروی........

ما بقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...

حکایت آن مرد را شنیده ای؟

که نزد روانپزشک مشهورشهررفت و ازغم بزرگی که دردل داشت گفت:
دکتردرجوابش گفت:به فلان سیرک برو شنیده ام آنجا دلقکی هست بسیار شوخ و شاد آنقدر بخنداندت تا هرچه غم داری از یادت برود.
مرد لبخند تلخی زد و گفت: “من همان دلقکم”…!

کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته
شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته

غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد
و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته...

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
جمعه 5 آبان 1391برچسب:عید قربان, :: 2:42 :: نويسنده : من وشما

 مبارک باد عید قربان، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس . . .

جمعه 5 آبان 1391برچسب:موس, :: 2:5 :: نويسنده : من وشما

 

پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:شعر,عاشقانه,عشق,شعرزیبا,بن بست, :: 1:20 :: نويسنده : من وشما

 گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود...

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:خاطره,اشکذر,انار, :: 16:47 :: نويسنده : من وشما

آهای توی که مطلبو می خونی حداقل نظر بده تا قیافمون اینجوری نشه

 

دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:شهید,شهیدان,ایران,گناه, :: 1:18 :: نويسنده : من وشما


صدای انفجار آمد و سنگرش رفت هوا. هرچه صداش زدیم، جواب نداد. سرش شده بود پر از ترکش. توی جیبش یک کاغذ بود که نوشته بود:

گناهان هفته:
شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل؛

یک شنبه: زود تمام کردن نماز شب؛

دوشنبه: فراموش کردن سجده ی شکر یومیه؛

سه شنبه: شب بدون وضو خوابیدن؛

چهارشنبه: درجمع با صدای بلند خندیدن؛

پنجشنبه: سلام کردن فرمانده زودتر از من؛

جمعه: تمام کردن صلوات های مخصوص جمعه و رضایت دادن به هفتصدتا

اسمش حسینی بود... 
تازه رفته بود دبیرستان!

به گزارش «فارن پالیسی» نشان می‌دهد در برخی حوزه‌های مهم سیاست خارجی، رأی دهندگان آمریکایی نه تنها دارای درک درستی نیستند، بلکه باورهای خنده‌داری دارند.

به گزارش نشریه آمریکایی «فارن پالیسی» در مطلبی به بررسی هشت باور احمقانه آمریکایی‌ها درباره سیاست خارجی این کشور پرداخته که از نظرسنجی‌های گوناگون اقتباس شده‌اند. برخی از این موارد، برای نمونه موضوعات مربوط به عراق و افغانستان ـ که آمریکا مستقیم در آنها درگیر است ـ بسیار جالب توجهند.
این هشت مورد عبارتند از:

 

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...

هيچ وقت اين دو جمله رو نگو :

 ازت متنفرم ٢ ديگه نميخوام ببينمت

هيچ وقت با اين دو نفر همصحبت نشو :
١ از خود متشکر ٢ وراج


هيچ وقت دل اين دو نفر رو نشکن :
1 پدر ٢ مادر

هيچ وقت اين دو تا کلمه رو نگو:
١ نميتونم ٢ بد شانسم

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
جمعه 28 مهر 1391برچسب:جمعه,امام زمان,امام عصر,شعر, :: 1:45 :: نويسنده : من وشما

با توام ای دشت بی پایان سوار ما چه شد 

یکه تاز جاده های انتظار ما چه شد؟

آشنای" لا فتی الا علی" اینجا کجاست؟ 

صاحب" لا سیف الا ذوالفقار "ما چه شد؟ 

چهارده قرن است،چهل منزل عطش پیموده ایم ....

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...

خادما گریه کنون صحنتو جارو میزنن                            همه نقاره یا ضامن آهو می زنن

یکی بین ازدحام میگه کربلا میخوام                              یکی میبنده دخیل ، بچم مریزه بخدا

  برام عزیز بخدا

 

یکسال از اردوی مشهد گذشت

مابقی عکسها در ادامه مطلب...

 



ادامه مطلب ...
سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:قضاوت,جکم, :: 1:57 :: نويسنده : من وشما

وقتی شوهرت جواب تلفنتو نمی ده لزوما در حال خیانت نیست، شاید گوشی شو جا گذاشته یا نشنیده.

اونی که سوار تاکسی شده و می گه من کرایه ندارم بدم لزوما گدا نیست، شاید کیفشو گم کرده.

وقتی پولت گم می شه اونی که میاد خونه تونو تمیز می کنه لزوما دزده نیست، شاید یه جا گذاشتی که یادت رفته.

اونی که داری زخم رو صورت و بازوشو قضاوت می کنی، لزوما لات نیست و شاید توی تصادف این طوری شده.

اونی که داری زیرلب بد و بیراه یا فریادشو قضاوت می کنی، لزوما بی فرهنگ نیست، شاید روز سختی داشته...

بياين از امروز قضاوت نکنيم، خود ما هم روزاي سخت داشتيم مگه نه؟

یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:عشق,قلب,درس, :: 17:43 :: نويسنده : من وشما

-: پسرم بیا پای تخته به چند تا سوال جواب بده

+: بفرمایید بپرسید خانم معلم
-: جانداران به چند گروه تقسیم میشن ؟
+: چهار گروه خانم معلم
-: به نظرم اشتباه جواب دادی ولی حالا بشمار ببینم
+: گیاهان ، حیوانات ، انسانها و بچه ها
-: بچه ها مگه انسان نیستن ؟
+: حق با شماست خانم معلم پس میشن سه گروه
-: خیلی خوب دوباره بشمار

+: گیاهان ، حیوانات و بچه ها
-: پس انسانها چی شدن ؟
+: اونایی که قلباشون پر از عشق بود تو گروه بچه ها موندن بقیه هم رفتن به گروه حیوانات خانم معلم !!!

یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:مردم چه می گویند,چشم و هم چشمی, :: 2:43 :: نويسنده : من وشما

می خواستم به دنیا بیایم ، در یک زایشگاه عمومی . پدربزرگم به مادرم گفت فقط بیمارستان خصوصی ! مادرم گفت : چرا ؟ پدربزرگم گفت :مردم چه می گویند ؟!

می خواستم به مدرسه بروم همان مدرسه ی سرکوچه ی مان ،مادرم گفت : فقط مدرسه ی غیرانتفاعی ! پدرم گفت چرا ؟ مادرم گفت مردم چه می گویند ؟
به رشته ی انسانی علاقه داشتم . پدرم گفت....

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:مرگ,انسان,سنگ,دوستی, :: 1:50 :: نويسنده : من وشما

آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند امــا نه وقتی که در میانشان هستی ، نـه !!!

آنجا که در میان خاک خوابیدی ، “سنگِ تمام” را میگذارند و می روند

جمعه 21 مهر 1391برچسب:, :: 18:48 :: نويسنده : من وشما

 موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید، به مرغ وگوسفند وگاو خبر داد،همه گفتند تله موش ،مشکل توست به ما ربطی ند ارد !ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید،از مرغ برایش سوپ درست کردند،گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند،گاو را برای مراسم ترحیم کشتند ،،،،،

ودر این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد وبه مشکلی که به دیگران ربطی نداشت فکر میکرد.

 

جمعه 21 مهر 1391برچسب:جمعه,امام زمان, :: 18:35 :: نويسنده : من وشما

 آقا اجازه؟ 
دست خودم نیست خسته ام 
در درس عشق من صف آخر نشسته ام 
یعنی نمی شود که ببینم سحر رسید؟ 
درس غریب غیبت کبری به سر رسید؟ 
آقا اجازه؟ 
بغض گرفته گلویمان 
آنقدر رد شدیم که رفته آبرویمان 
استاد عشق ,صاحب عالم ,گل بهشت 
باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت

پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:نقاب,دورویی,خیانت,انسان, :: 21:59 :: نويسنده : من وشما

چگونه است؟!
صبح كه بيدار شدي
كدامين نقاب را بر مي داري؟
فصل نقابهاست...
انگار كسي ما را بي نقاب نمي بيند
اگر روي واقعي داشته باشيم
كسي ما را نمي پسندد
به دنبال لحظه ايم كه تمام نقابها از چهره ها برداشته شود
ايا آن روز هيچ "خودي" باقي خواهد ماند؟

چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:داستان کوتاه,قصه,داستان, :: 19:39 :: نويسنده : من وشما

 روزی یه زوج میانسال ، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان رو جشن گرفتند. اونها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.

تو این مراسم سردبیرهای روزنامه‌های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشان ( راز خوشبختی شون ) رو بفهمند.
سردبیر پرسید: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یک همچین چیزی چطور ممکنه ؟
شوهر روزهای ماه عسل رو به یاد میاره و میگه : بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمال رفتیم. اونجا برای اسب سواری هر دو ، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود. سر راهمون اسبه ناگهان پرید و همسرم را از زین انداخت. همسرم خودش را جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت: این بار اولت هست .
بعد یک مدت ، دوباره همان اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت : این بار دومت هست ....و بعد سوار اسب شد و راه افتادیم . وقتی که اسب برای سومین بار همسرم را انداخت همسرم با آرامش تفنگش‌ را از کیف در آورد و با آرامش شلیک کرد و اون اسب رو کشت.
سر همسرم داد کشیدم و گفتم: چکار کردی روانی؟ دیوانه شدی؟ حیوان بیچاره رو چرا کشتی ؟؟؟
همسرم یه نگاهی به من کرد وگفت: این بار اولت هست

چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:یاعلی,110, :: 19:11 :: نويسنده : من وشما

  یا علی

پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم

که عمود بر زمین بایستد...

پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم



ادامه مطلب ...
شنبه 15 مهر 1391برچسب:ایران,ایرانی,سلحور, :: 15:25 :: نويسنده : من وشما

 پبامبر اکرم:

روزی مردانی از سرزمین پارس به دور ترین نقطه ی علم خواهند رسید
ناپلئون بناپارت:
اگر نیمی از لشگریانم ایرانی بودند
تمام دنیا را فتح میکردم...
آدولف هیتلر:
اگر مهندسان اسلحه ساز من ایرانی بودندصد سال قبل از تولدم نازی دارای بمب اتمی میشد
بن لادن:
اگر دنبال مردانی هستی که تا پای خونشان از عهدشان دفاع کننددر سرزمین پارس به کاوش بپرداز
اسکندر :
اگر روزی دیدی که فردی بخاطر کشورش حاضر شده تمام فرزندانش را قربانی کند...بدان که آن مرد اهل امپراطوری پارس است
سلامتی همه ایرانیا که ای کااااااااااااش قدر خودمون رو بدونیم

جمعه 7 مهر 1391برچسب:جمعه,امام زمان, :: 13:28 :: نويسنده : من وشما

دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است 

سلام آقا

جمعه 7 مهر 1391برچسب:دهه 60,خاطرات کودکی, :: 2:10 :: نويسنده : من وشما

این بچه های جدید چی میفهمن از زندگی؟
وقتی یه دست گل کوچیک تو خیابون نزدن
تا حالا با توپ دولایه که لایش گشاد باشه بازی کردن ببینن از راگبی سخت تره ؟
تا حالا از این توپ دولایه سفتا خورده تو رونشون حس .....

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:شعر,عاشقانه,عشق,شعرزیبا,دل تنگ, :: 16:9 :: نويسنده : من وشما

 

سر خود را مزن اینگونه به سنگ

دل دیوانه تنها دل تنگ

منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران

مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:قاب زندگی,زندگی,عشق, :: 19:12 :: نويسنده : من وشما

 

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 18:35 :: نويسنده : من وشما

دهه ی شصت یعنی... خاله بازی با چادرای مامانامون تو کوچه. یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی .یعنی بوی نون پنیر و نارنگی تو کیف. یعنی فوتبال دستی. یعنی مانتو...

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:تست روانشناسی,روانشناسی,تست, :: 17:15 :: نويسنده : من وشما

تصور کنید در بیابان خشک و بی پایانی در حال راه رفتن هستید خسته،گرسنه،تشنه،پس از 5 ساعت پیاده روی......ناگهان ساختمان مجلل و با شکوهی در جلوی شما ظاهر می‌شود.

1.ساختمانی که جلوی شما ظاهر شده است چیست؟

الف-یک قصر    ب- یک موزه    ج-یک هتل    د-یک بنای مذهبی (مسجد-کلیسا-......)

2.شما از چه طریقی وارد ساختمان می‌شوید؟

الف-پنجره    ب- در        ج- بالکن         د- تونل زیر زمینی

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:جمعه,امام زمان, :: 1:43 :: نويسنده : من وشما

 

این نـفس تازه‌ ي مـن فـلـسفـه دارد

روي پـا بودن اين برج کـهن فلسفه دارد

سنگ اين است که من فکر کنم "قسمتم اين بود

تيشه بر سر زدن «سنگ شکن» فلسفه دارد

ما بقی دراداه مطلب...



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:الفبـای زیبای زندگـی,زندگی,الفبا, :: 1:28 :: نويسنده : من وشما

 الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها

ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم

پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات

ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:انشاء,فقر,حلال و حروم,, :: 21:4 :: نويسنده : من وشما

نان حلال خيلي خيلي خوب است. من نان حلال را خيلي دوست دارم. ما بايد هميشه دنبال نان حلال باشيم. مثل آقا تقي

....................................
آقاتقي يك ماست‌بندي دارد. او هميشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت مي‌دهد...

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 95
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 130
بازدید ماه : 128
بازدید کل : 59918
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب