خاطره ها آخرین مطالب
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟ مابقی در ادامه مطلب.... ادامه مطلب ... مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. ادامه مطلب ... يك روز حرف هاي تو فرياد مي شود تاريخ يك كتاب قديمي ست كه در آن از من گرفت دختر خان هرچه داشتم خاتون! به رودخانه ي قصرت سري بزن بلقيس! ما به ملك سليمان نمي رسيم اي ابروان وحشي تو لشكر مغول در تو هزار مزرعه خشخاش تازه است آرش پورعليزاده ـ رشت
نيمه شب بود و غمي تازه نفس , ره خوابم زد و ماندم بيدار . ريخت از پرتو لرزنده ي شمع سايه ي دسته گلي بر ديوار . مابقی در ادامه مطلب.... ادامه مطلب ...
فصل نوزدهم حاج آقا هم نمی دانست چه بگوید! عرفان امروز تقریبا تا ظهر یک بند گریه می کرد گاهی آرام و گاهی بلند. وقتی می رفتیم پشت در اتاقش تا با حرف زدن کمی آرامش کنیم با صدای بلندتری گریه می کرد و التماس می کرد که تنهایش بگذاریم. برای نماز هم مسجد نیامد. بعد از نماز ماجرا را برای حاج آقا تعریف کردم مابقی در ادامه مطلب...
ادامه مطلب ... جمعه 17 شهريور 1391برچسب:پارالمپیک,مسابقات پارالمپیک,سیاوند رحمان,وزنه برداری, :: 1:47 :: نويسنده : من وشما
بچه ام دارد می میرد! مابقی در ادامه مطلب.... ادامه مطلب ... مسابقات پارالمپیک لندن جریان دارد و در آن علاوه بر رویدادهای ورزشی که جذابیت خاص خود را دارند، می توان با ورزشکارانی آشنا شد که سختی ها و محدودیت های ناشی از معلولیت برای آنها بی معناست. این آشنایی می تواند به زندگی ما روح تازه ای ببخشد مت استاتزمن ورزشکار 29 ساله آمریکایی که بدون داشتن دست، در رقابتهای تیر و کمان به کمک پاهای خود شرکت کرده است او کمان را به کمک شانه اش می کشد و تیر را با پایش در کمان می گذارد مابقی در ادامه مطلب.... ادامه مطلب ... |
||
![]() |