خاطره ها

 

من برعکس مامان و بابا اصلا مردد نیستم و برایم کاملا توجیه دارد.
هر وقت می خواهم شروع کنم و برایشان از منافع یوگا بگویم، بابا زیر چشمی نگاهم می کند و خیلی مشخص جلوی خنده اش را می گیرد ... و مامان هم با یک جدیت مسخره می پرسد: ما آخرش نفهمیدیم که کمربند تو چه رنگی است... حالا اما وضعیت خاص عرفان و سردرگمی مامان و بابا فرصت خوبی دستم داده تا از یوگا برایشان بگویم و بگویم که چقدر ورزش مفید و کارآمدی است ... 

مابقی در ادامهه مطلب...



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب: تنها ميان جمع,فریدون مشیری, :: 2:10 :: نويسنده : من وشما

 آن که آيد ز دست دل به امان

و آنکه آيد ز دست جان به ستوه

گاه , سر مينهد به سينه ي دشت

گاه , رو ميکند به دامن کوه

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 2:3 :: نويسنده : من وشما

 

عرفان معرکه امتحان ماست و انگار این امتحان تمامی ندارد.
هفت سال در استرس و تحیر زندگی کردن. گفتنش هم آسان نیست. خوشی برگشتن عرفان هم طولی نکشید و دوباره نگرانی ها و تحیرها شروع شد. حالاهم که حرکات و عکس العمل های متفاوت عرفان و تجویزات متعارض پزشکان...

مابقی در ادامه مطلب.... 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 1:50 :: نويسنده : من وشما

  همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد

  موقـع بحث هوو- لیک هیاهـــــو می کرد!

    
بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید
    
نصف شب در شکـم آن زنه چاقو می کرد!

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: 17:47 :: نويسنده : من وشما

برای غذا عجله نکنید هنوز زمان لازم دارد. 
بعد از این سرُم های تقویتی اول باید مدتی مایعات و سوپ بخورد تا معده و دستگاه هاضمه اش راه بیافتد. فراموش نکنید که معده و روده هایش تحلیل رفته و برای گوارش و هضم آمادگی ندارند و قورت دادن و هضم کردن برایش دشوار است

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...

 

 به پیش روی من , تا چشم یاری می کند , دریاست !

چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !

درین ساحل که من افتاده ام خاموش .

غمم دریا , دلم تنهاست .

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:تنفسی در غیب, :: 19:49 :: نويسنده : من وشما

 

امروز به دکترش گفتم عرفان اصلا معمولی نیست!
اصلا فکر نمی کردیم اینقدر طول بکشد. مثل روزهای اولی که به کُما رفته بود همه بسیج شده ایم و دائما برایش وقت می گذاریم. به توصیه دکترها خاطرات و وقایع این چند سال را با عکس و فیلم و گفتگو...

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:ماه و سنگ,فریدون مشیری, :: 19:41 :: نويسنده : من وشما

اگر ماه بودم , به هر جا که بودم ,

سراغ ترا از خدا ميگرفتم .

و گر سنگ بودم , به هر جا که بودي ,

سر رهگذار تو , جا ميگرفتم .

اگر ماه بودي به صد ناز , ــ شايد ــ

شبي بر لب بام من مي نشستي .

و گر سنگ بودي , به هر جا که بودم ,

مرا مي شکستي , مرا مي شکستي !

فریدون مشیری

سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:طنز,جوک,لطیفه, :: 9:31 :: نويسنده : من وشما

 

 

دقت کردین وقتی حقیقت رو می دونین،گوش دادن به دروغای طرف مقابل چقدر لذت بخشه

 

 

خداییش لذتی که تو سواری بر خر شیطون هست تو سواری لامبورگینی نیست

 

 

باید تو چشم اونایی که واسشون کاری میکنی اما تشکر نمیکنن زل بزنی بگی

وظیفم نبود، لطف کردم

 

 

مابقی در ادامه مطلب ....

 



ادامه مطلب ...

آنچه من می دانم، 

تنها و تنها ،نوشتنِ فرداست 

و از ژرفای روان باور داشتنِ فردا

که تو نخست باید فردا را باور کنی، 

ما بقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:تنفی در غیب, داستان,داستان زیبا, :: 10:54 :: نويسنده : من وشما

 

خدای بزرگ؛ این فقط تو هستی که خودت هستی. حسم نسبت به تو عوض نشده اما احتیاجم به تو صد برابر شده. باورم نمی شود حتی از غذا و آب که هنوز برایم لذتی ندارند، لذت بخش تر شده ای. از مامان و بابا و عارفه و حتی از همکلاسی ها و دوستانم به تو نزدیک تر و راحت ترم

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...

 

 نمی دانستم بخندم یا گریه کنم.
عکس های عروسی من و آرش را که می دید، مدام چشم هایش را می بست و یا سعی می کرد نگاه نکند. می خواست طوری برخورد کند که ما متوجه نشویم اما نمی توانست. عرفان هنوز بلد نیست مانند بزرگترها پیچیده عمل کند یا به عبارتی

 

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید...

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
جمعه 27 مرداد 1391برچسب:خاطره,کاش, :: 13:54 :: نويسنده : من وشما

كاش مى شد ...

زمانى...

نگويم كه : يادش بخير...

كاش مى شد... 

مابقی در ادامه مطلب...
 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 19:21 :: نويسنده : من وشما

  تکیه بر جنگل پشت سر 

روبروي دريا هستم

آنچنانم كه نمي دانم در كجاي دنيا هستم

حال دريا آرام و آبي است

حال جنگل سبز سبز است

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : من وشما

 

 زن گرفتم شدم اي دوست به دام زن اسير … من گرفتم تو نگير

چه اسيري كه ز دنيا شده ام يكسره سير … من گرفتم تو نگير

بود يك وقت مرا با رفقا گردش و سير … ياد آن روز بخير

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:جمعه,امام زمان, :: 23:59 :: نويسنده : من وشما

 

 

جمعه یعنى یک غزل دلواپسى***جمعه یعنى گریه هاى بى کسى

جمعه یعنى روح سبز انتظار***جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار

                                         بى قرار بى قراریهاى آب.....

مابقی در ادامه مطلب...

 

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:26 :: نويسنده : من وشما

 

جمشید بیا ببین عرفان چه نوشته!
این کاغذ را روی میزش دیدم، فکر کنم دیشب نوشته.
خدای خوبم سلام.
بازهم من هستم و تو، تنهای تنها. اما این دفعه واقعا دارم از تنهایی می ترسم.

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 19:0 :: نويسنده : من وشما

 همان‌طور که می‌دانید ازدواج بر سه قسم است: ازدواج موقت، ازدواج دائم و ازدواج دانشجویی!!

در این نوشتار می‌خواهیم راه‌های یک ازدواج موفق دانشجویی را مورد بررسی قرار دهیم.

ازدواج دانشجویی از سه کلمه‌ی ازدواج + دانشجو + یی تشکیل شده است!!

در لغت‌نامه این کلمات این گونه تفسیر شده است:



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : من وشما

یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.

روباه: خرگوش داری چیکار می‌کنی؟

خرگوش: دارم پایان نامه می‌نویسم.

روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟

خرگوش: من در مورد اینکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می‌نویسم.

روباه: احمقانه است، هر کسی می‌دونه که خرگوش ها، روباه نمی‌خورند.
 

مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 17:39 :: نويسنده : من وشما

 

خاطرات را باید سطل سطل 

از چاه زندگی بیرون کشید!

خاطرات نه سر دارند و نه ته

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند

می رسند...

گاهی وسط یک فکر

گاهی وسط یک خیابان

سردت می کنند،داغت می کنند

رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند

خاطرات تمام نمی شوند ... تمامت می کنند

 

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 17:22 :: نويسنده : من وشما

 دنیا کوچک تر از آن است، 

که گم شده ای را در آن یافته باشی. 

هیچ کس اینجا گم نمی شود! 

آدمها به همان خونسردی که آمده اند ، 

چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند. 

یکی در مه،
یکی در غبار، 

یکی در باران،

یکی در باد،

و بی رحم ترینشان در برف.
آنچه بر جای می ماند،
ردپایی است،و خاطره ای که هر از گاهی،

پس می زند مثل نسیم 
پرده های اتاقت را . . .

 

. . . عباس صفاری . . .

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 17:16 :: نويسنده : من وشما

 

به نظر من مشکل عمیق تر از این حرفا است
نمی دانم پزشکان چه دستوری داده اند اما اگر نظر مرا بخواهید باید با خواستش موافقت کنید. عرفان در یک تجربه عجیب است. نباید از نگاه خودتان او را ببینید. سعی کنید خودتان را به جای او بگذارید.

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 16:29 :: نويسنده : من وشما

من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

مابقی در ادامه مطلب ....



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 16:3 :: نويسنده : من وشما

 حمید مصدق خرداد 1343

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 15:52 :: نويسنده : من وشما

 اصطلاح کج دار و مریز یا به صورتی که بیشتر مردم فهم می کنند و می نویسند «کج دار و مریض» از جمله اصطلاحاتی است که توسط مردم به اشتباه به کار می رود. مردم آن رابا مریضی مرتبط می دانند و البته درک درستی از آن ندارند. این اصطلاح در اصل کج دار و مریز است. به معنای اینکه ظرف را کج نگه دار و در عین حال مواظب باش که نریزد. بنابراین می بینید که نسبتی با مریضی ندارد. شاعر در این خصوص می گوید:

رفتــم بـه سـر تـربت شمس تبـریـــز  *** دیــدم دوهــــزار زنگیــــان خونــریـــز

هر یک به زبان حال با من می گفت  *** جامی که به دست توست کج دار و مریز

حال که این را دانستیم بیایید از این اصطلاح زیبا و ادبی درست استفاده کنیم

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 19:28 :: نويسنده : من وشما

 

 

پسر عمه ام رَپِر شده است


اهل ژست و ادا و قِر شده است

 

 

صورتش را سیاه کرده خفن


خط ریشش رسیده تا گردن

 

 

ته صدایش گرفته و خشن است


عشق تیپ و قیافه فَشِن است

 

 مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:تنفسی در غیب, :: 16:45 :: نويسنده : من وشما

 

بعد از هفت سال خیلی از جزئیات را فراموش کرده ام ... حالا که به هوش آمده به ندرت حرف می زند و بیشتر توی خودش است.شبِ روز اولی که به هوش آمده بود وقتی داشت می خوابید بالای سرش بودم؛ گفت: مرا برای سحری بیدار کنید! با این جمله مرا برد به همان روز حادثه ...

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:تنفی در غیب, داستان,داستان زیبا, :: 12:46 :: نويسنده : من وشما

 

عرفان را خدا دوباره به ما داد.
مادرها بهتر از هرکسی متوجه رشد بچه هایشان می شوند، مخصوصا رشد دخترهایشان، اما وقتی عارفه را با عرفان مقایسه می کنم؛ می توانم بگویم اصلا متوجه رشد عارفه نشدم اما عرفان
مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...

 حوصله هیچ کس را ندارم. حتی خودم!
از تنهایی هم می ترسم، از آینه بیشتر!
همیشه از جن می ترسیدم؛ از اینکه جنی برود در بدنم … اما الان احساس می کنم خودم جن شدم و رفتم در هیکل یک آدم دیگر …!

ادامه داستان در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 128
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 128
بازدید ماه : 397
بازدید کل : 60187
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب