خاطره ها

میگذشت از کوچه ما دوره گرد
داد میزد کهنه قالی میخرم
دست دوم جنس عالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:اکسل,نسبت های مالی, :: 17:2 :: نويسنده : من وشما

 امروز یه فایل اکسل برای دانلود قرار دادیم که با وارد کردن یک سری از اطلاعات می تونید به راحتی نسبت های مالی رو محاسبه کنید

دانلود persianupload.com/do.php

استفاده از این فایل فقط با ذکر منبع مجاز است

چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:جادوی سکوت,فریدون مشیری, :: 16:52 :: نويسنده : من وشما

 

من سکوت خويش را گم کرده ام .

لاجرم در اين هياهو گم شدم .

من که خود افسانه ميپرداختم ,

عاقبت افسانه مردم شدم !

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:تنفی در غیب, داستان,داستان زیبا, :: 16:22 :: نويسنده : من وشما

 

دکتر روانشناس با اطمینان می گفت شیزوفرنی استجیغ آن شب و خیره شدن و خلسه های گاه و بیگاه و برخی صداها که از اتاقش می آید و با خودش حرف می زند و حرف نزدن درباره آنها و … همه ما را به ستوه آورد. عارفه پیشنهاد کرد یک دوربین مداربسته در اتاقش تعبیه کنیم. فکر خوبی بود. وسایلش را به چه مصیبتی تهیه کردم و روزی که عرفان از بعد ظهر مسجد کلاس داشت و تا بعد نماز نمی آمد کسی آمد و سریع نصبش کرد…

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:خاطره,اشکذر,انار, :: 16:19 :: نويسنده : من وشما

 

چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:ترس از دنیا,جنایت, :: 16:13 :: نويسنده : من وشما

 

من از این دنیا می ترسم نه بخاطر جنایاتی در آن صورت می گیرد بلکه بخاطر اینکه مردم چشمشان را می بندند و با اینکه می دانند چه دارد روی می دهد ولی...

 

یعنی ممکن است عرفان جن زده شده باشد؟!
هر ساعت و روزی که از رمضان می گذرد عرفان عجیب تر می شود. حالا مهربان تر و صمیمی تر برخورد می کند. سر سفره افطار و سحری هم حرف می زند و هم شوخی می کند و هیچ آثار افسردگی هم ندارد. ورزش هایش را مرتب انجام می دهد و با چند نفر هم دوست شده و با آنها مسجد می رود

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 16:34 :: نويسنده : من وشما

 

دمی آرام بگیر!
مگر تو
خانه و کاشانه نداری که همیشه سرازیری!
ای اشک
با توام!
بس است دیگر!!

 
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : من وشما

 

 

من برعکس مامان و بابا اصلا مردد نیستم و برایم کاملا توجیه دارد.
هر وقت می خواهم شروع کنم و برایشان از منافع یوگا بگویم، بابا زیر چشمی نگاهم می کند و خیلی مشخص جلوی خنده اش را می گیرد ... و مامان هم با یک جدیت مسخره می پرسد: ما آخرش نفهمیدیم که کمربند تو چه رنگی است... حالا اما وضعیت خاص عرفان و سردرگمی مامان و بابا فرصت خوبی دستم داده تا از یوگا برایشان بگویم و بگویم که چقدر ورزش مفید و کارآمدی است ... 

مابقی در ادامهه مطلب...



ادامه مطلب ...



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 172
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 172
بازدید ماه : 441
بازدید کل : 60231
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب