خاطره ها
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 17:39 :: نويسنده : من وشما

 

خاطرات را باید سطل سطل 

از چاه زندگی بیرون کشید!

خاطرات نه سر دارند و نه ته

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند

می رسند...

گاهی وسط یک فکر

گاهی وسط یک خیابان

سردت می کنند،داغت می کنند

رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند

خاطرات تمام نمی شوند ... تمامت می کنند

 

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 17:22 :: نويسنده : من وشما

 دنیا کوچک تر از آن است، 

که گم شده ای را در آن یافته باشی. 

هیچ کس اینجا گم نمی شود! 

آدمها به همان خونسردی که آمده اند ، 

چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند. 

یکی در مه،
یکی در غبار، 

یکی در باران،

یکی در باد،

و بی رحم ترینشان در برف.
آنچه بر جای می ماند،
ردپایی است،و خاطره ای که هر از گاهی،

پس می زند مثل نسیم 
پرده های اتاقت را . . .

 

. . . عباس صفاری . . .

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 17:16 :: نويسنده : من وشما

 

به نظر من مشکل عمیق تر از این حرفا است
نمی دانم پزشکان چه دستوری داده اند اما اگر نظر مرا بخواهید باید با خواستش موافقت کنید. عرفان در یک تجربه عجیب است. نباید از نگاه خودتان او را ببینید. سعی کنید خودتان را به جای او بگذارید.

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 16:29 :: نويسنده : من وشما

من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم

از زن و غر زدن روز و شبش آزادم

نه کسی منتظرم هست که شب برگردم

نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم

مابقی در ادامه مطلب ....



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 16:3 :: نويسنده : من وشما

 حمید مصدق خرداد 1343

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
مابقی در ادامه مطلب....



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 15:52 :: نويسنده : من وشما

 اصطلاح کج دار و مریز یا به صورتی که بیشتر مردم فهم می کنند و می نویسند «کج دار و مریض» از جمله اصطلاحاتی است که توسط مردم به اشتباه به کار می رود. مردم آن رابا مریضی مرتبط می دانند و البته درک درستی از آن ندارند. این اصطلاح در اصل کج دار و مریز است. به معنای اینکه ظرف را کج نگه دار و در عین حال مواظب باش که نریزد. بنابراین می بینید که نسبتی با مریضی ندارد. شاعر در این خصوص می گوید:

رفتــم بـه سـر تـربت شمس تبـریـــز  *** دیــدم دوهــــزار زنگیــــان خونــریـــز

هر یک به زبان حال با من می گفت  *** جامی که به دست توست کج دار و مریز

حال که این را دانستیم بیایید از این اصطلاح زیبا و ادبی درست استفاده کنیم

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 19:28 :: نويسنده : من وشما

 

 

پسر عمه ام رَپِر شده است


اهل ژست و ادا و قِر شده است

 

 

صورتش را سیاه کرده خفن


خط ریشش رسیده تا گردن

 

 

ته صدایش گرفته و خشن است


عشق تیپ و قیافه فَشِن است

 

 مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:تنفسی در غیب, :: 16:45 :: نويسنده : من وشما

 

بعد از هفت سال خیلی از جزئیات را فراموش کرده ام ... حالا که به هوش آمده به ندرت حرف می زند و بیشتر توی خودش است.شبِ روز اولی که به هوش آمده بود وقتی داشت می خوابید بالای سرش بودم؛ گفت: مرا برای سحری بیدار کنید! با این جمله مرا برد به همان روز حادثه ...

مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:تنفی در غیب, داستان,داستان زیبا, :: 12:46 :: نويسنده : من وشما

 

عرفان را خدا دوباره به ما داد.
مادرها بهتر از هرکسی متوجه رشد بچه هایشان می شوند، مخصوصا رشد دخترهایشان، اما وقتی عارفه را با عرفان مقایسه می کنم؛ می توانم بگویم اصلا متوجه رشد عارفه نشدم اما عرفان
مابقی در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...

 حوصله هیچ کس را ندارم. حتی خودم!
از تنهایی هم می ترسم، از آینه بیشتر!
همیشه از جن می ترسیدم؛ از اینکه جنی برود در بدنم … اما الان احساس می کنم خودم جن شدم و رفتم در هیکل یک آدم دیگر …!

ادامه داستان در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 298
بازدید کل : 60088
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب